مجموعهی مهرنظر سابقاً به نام بخشِ خسرو یا مجموعهی ادی شناخته شده بود که آن وابسته به زندگی بابا و کار مهربابا برای دههها بوده است. این مجموعه در خیابان کینگ، نزدیک سینما دییالی میباشد.
این یک ارگان عمومی ماندگار است که توسط مهربابا در سال 1959 پایه ریزی گردیده و امروزه با کمکهای مالی اهدایی عاشقان بابا از سراسر دنیا حمایت میگردد. این مجموعه به دو قسمت تقسیم گردیده است، مکانهایی برای مندلیها و اعضای ثابت و راهبری پروژههای ماندگار و بخش دوم فعالیتهای صورت گرفته در مکانهای مهرآباد از جمله توسعه و خرید زمینها، ساختمان سازی با امکانات برای زائرین و کارمندان و همچنین کلینک، بیمارستان، ساختمان مدرسه و خوابگاه زائران.
دراین مکان برنامهی موزیکهای پرشور و گرم هندی هر شنبه بین ساعت 6:30 بعدازظهر تا 8 شب دایر میباشد و برنامهی گستردهتر موزیک آن در ایام تولد مهربابا میباشد.
این دفتر کلیه امور مربوط به زائرین مهربابا را به انجام میرساند.
ثبت نام زائرین خارجی
پاسخگویی به سؤالهای شما و یا اگر کمکی در ارتباط بلیط هواپیما، ویزا، حمل و نقل و غیره داشته باشید کارمندان این دفتر به شما کمک لازم را خواهند نمود.
در آنجا جعبههای بانکی برای نگهداری چیزهای با ارزش مثل گذرنامه، بلیط، پول نقد و یا چکهای مسافرتی موجود است که میتوانید از آنها استفاده نمایید. چمدانها را هم میتوانید برای یک زمان کوتاه در آنجا در جعبههای چوبی که بیرون از اتاق قرار گرفته نگهداری کنید (نه در طول شب) البته این دفتر هیچ مسئولیتی را در ارتباط با اشیای شما به عهده نمیگیرد و مسئولیت کامل آن به عهدهی خود شما خواهد بود.
دفتر ثبت نام از ساعت 10 صبح تا 6 بعدازظهر هر روز باز میباشد.
جهت امر ثبت نام بین روزهای دوشنبه تا جمعه از ساعت 10صبح تا 1 بعد از ظهر و 4 تا 6 بعد از ظهر ثبت نام مینماید.
مکانهای زیادی در مهرآباد بالا و پایین میباشد که روزانه جهت بازدید باز بوده یا با تماس با قسمت کارمندان مهرآباد قادر به مشاهده آنها خواهید بود
مقدسترین مکان منتسب به اوتار مهربابا آرامگاه ایشان است. بابا این نقطه را در ماه می 1927 برگزیدند و به دستور ایشان یک کلبهی کوچک با حصیرهای بامبو و ورقههای فولادی در اینجا ساخته شد. سنگهای کوچک ساختمان آن توسط مهربابا انتخاب گردید. ابتدا به صورت یک کلبهی ساده که در وسط آن گودالی مستطیل شکل وجود داشت برپا گردید. بابا مدتها در آنجا اعتکاف کردند بعدها کارهای سنگی و گنبد آن صورت گرفتدر 30 ژوئن ، مهر اشرام تازه تأسیس از محل اقامتگاه خانوادهها در ارنگئون به اینجا در بالای تپه منتقل شد و بابا آن شب را در این کلبهی جدید سپری کردند. مدتی کوتاه پس از این، بابا دستور دادند یک گودال به ابعاد 6 فوت طول و 4 فوت عرض و 6 فوت ارتفاع در این نقطه کنده شود. دیوارهای این گودال سنگچین شده بود و پلههای کوچکی برای پایین آمدن به داخل گودال کار گذاشته شده بود. یک سکو در سمت دیوار شرقی این گودال ساخته شده بود تا بابا بتوانند با ملاقات کنندگان و با شاگردان مدرسه دیدار کنند. یک کلبه دیگر از چوب و ورقههای فولادی با دری که به سمت جنوب باز میشد و یک پنجره به سمت شرق، بر روی آن گودال ساخته شد. بابا در اوت 1927 شبها را در اینجا سپری میکردن و در دهم نوامبر یک دوران اعتکاف و روزه را به مدت پنج ماه و نیم آغاز کردند. در طول این دوران، یک سری ساختمان که از حصیر بامبو بود و از ضلع شمالی گودال آغاز میشد در اینجا ساخته شد. این ساختمان به نام ساداک اشرام) طالبها، جویندگان (Sadak Ashram معروف شد و چهار نفر از مریدان مرد در این مکان به مدت دو ماه و نیم، از دسامبر 1927 در آنجا به روزه و اعتکاف پرداختند. در همین زمان بابا شروع کردند به آشکارسازی معانی روحانی به پسرها که بسیاری از آنان توسط تماس شخصی با بابا، دگرگونیهای عظیمِ درونی را تجربه کردند. این آغاز پرِم اشرام (Perm Ashram) بود.
پس از انکه اشرام در سال 1927 از توکا (Toka) باز گردانیده شد، دیوارهای چوبی گودال با ساختاری از سنگ نرم جایگزین شد و در سمت شمال و غرب پنجرههایی به آن افزوده شد. در آن زمان عکسهای زیبایی از بابا و پسران اشرام در این مکان برداشته شد. در سال 1938 آن گودال، با استفاده از سنگهای اداره پست اصلی، تجدید بنا شد و به وضعیت کنونی درآمد. بابا از نوروجی داداچانجی Naoroji Dadachanji خواستند تا گنبد را طوری طراحی کند که چهار نماد ادیان جهان را در برگیرد. آتش زرتشتیان، معبد هندوها، صلیبِ مسیحیت و مسجد مسلمانان. در پایان همان سال بابا از هنرمند سویسی، هلن دهم (Helen Dahm) که در اشرام ساکن بود، خواستند تا سطح دیوارههای داخلی را نقاشی کند. سکوی شرقی دوباره ساخته شد و پنج دخمهی مراقبه برای گرامی داشت اشرام ساداکها (جویندگان) به آن اضافه شد.
دراوایل سالهای1970 مهرا از چارلی مورتون (Charlie Morton) خواست تا از یکی از تصاویر بابا را که انتخاب مهرا بود روی شیشههای رنگین خلق کند. از آنجا که کار بر روی شیشه، زمان بسیارلازم داشت، چارلی فکر کرد بهتر است برای تأیید کسانی که بر این کار نظارت داشتند ( مهرا، مانی و رانو) ابتدا یک تابلوی نقاشی خلق کند. در 1991، با تصمیم مانی، خود آن تابلوی نقاشی نصب شد. سنگ مرمر ایتالیایی کارِرا(Carrerra) که در آرامگاه بابا قرار دارد توسط رانو گیلی (Rano Gayley)انتخاب و هدیه شد و در پایان سال 1971 توسط پادری نصب گردید. رنگهای بیرون سامادی توسط مانی در پایان سالِ 1990 انتخاب شدند و در سالهای 1990 تا 1992، یک بازسازی کامل از ساختار اصلی این مکان انجام شد.
در طول برگزاری برنامههای ساهاواس (درحضور خداوندSahavas ) در دههی 1950 مهربابا به مردم تأکید کردند که آنان چقدر خوش اقبال هستند که در حضور جسمانی او بر آرامگاه( سامادی ) آتی ایشان سرتعظیم فرود میآورند. ایشان اعلام کردند که شصت سال پس از اینکه بدنشان را ترک کنند، آرامگاه (سمادی ) ایشان زیارتگاه اصلی تمام دنیا خواهد بود.
"پس از اینکه بدنم را ترک کنم، جسم خاکیام در اینجا به خاک سپرده خواهد شد و این تپه یک مکان مهم زیارتی برای تمام دنیا خواهد شد. هیچ کدام از شما اهمیت این روز را درک نمیکنید. هفتاد سال بعد، اینجا مکان عظیم زیارت و موهبت خواهد شد. یک شهر در اینجا رشد خواهد کرد. در قیاس با تمامی عاشقان خدا، فیلسوفان، عابدان و آنان که روزی از سرتاسر جهان، برای ادای احترام و تجلیل به سامادی (آرامگاه) روی خواهند آورد، شما چقدر خوش اقبال هستید که اهمیت این مکان را در حضور جسمانی او میشنوید." تپهی مهرآباد، برنامهی ساهاواس، فوریه 1958.
در 31 ژانویه 1969، اوتار مهربابا بدنشان را در مهرآزاد ترک کردند و جسمشان برای خاک سپاری به اینجا آورده شد. در زمانی که آرامگاه آماده میشد، بدن بابا را بر روی برانکار در کابین ایشان که هنوز هم آنجا واقع است، نگاه داشتند. سپس بدنشان را روی درپوش تابوت نهادند و تابوت به داخل دخمه پایین آورده شد. بدن با گل و تکههای یخ محصور شده بود و بر اساس اشاراتی که کرده بودند، برای اینکه عاشقانشان از سراسر دنیا بتوانند برای آخرین فرصت شکل جسمانی ایشان را ببینند، بدنشان به مدت هفت روز دفن نشد. در هفتم فوریه، زمانی که صندوق تابوت را بر روی بدنشان گذاشته و دفن کردند، نشانی از فاسد شدن در بدن ایشان به چشم نمی خورد.
آرامگاه برای زیارت از ساعت 7 صبح تا 8 شب باز میباشد. از ساعت 6 تا 6:30 صبح غبارروبی صورت میگیرد افرادی که خواستار کمک جهت غبارروبی آرامگاه هستند ساعت 6 صبح به آنجا میروند. دعاهای مهربابا و مناجاتهای او همه روزه در ساعت 7 صبح و 7 شب خوانده میشود که از زائرین درخواست میشود در آن زمان سکوت را در داخل و اطراف آرامگاه حفظ نمایند.
مهرا، محبوبِ بابا بدن خود را در می 1989 ترک نمود. مطابق با دستور اوتار مهربابا، مکان به خاک سپاری مهرا در کنار سمادی میباشد.
مانی، خواهر مهربابا بدن خود را در آگوست 1996 ترک نمود و مطابق با دستور اوتار مهربابا، مکان به خاک سپاری مانی در کنار سمادی میباشد.
این اتاق در سال 1935 توسط پادری یکی از مندلیهای نزدیک بابا ساخته شد. بابا چگونگی ساخت پی سنگی محکم آن را و دیوارهای حلبی آن را خود به پادری توضیح میدادند که چندین ماه برپا کردن آن طول کشید. زمانی که فقط قسمتی از آن انجام شد بابا دستور دادند که در یک هفته باید تمام شود و ایشان میخواهند کارشان را در آن شروع کنند.
بابا در طول یکی دیگر از دوران اعتکاف در 1935، از پادری(Padri) خواستند تا برایشان یک کابین بر روی تپه بسازد. مکانش باید طوری میبود که برای دسترسی به اشرام زنان و مردان مندلی، هر دو آسان باشد. اشرام زنان کاملاً از دنیای بیرون منزوی بود. پس بابا این نقطه را که در شرق سکوی دخمه بود، درست در بیرون دروازهی محوطه انتخاب کردند. بابا ساختمانی میخواستند که در هر وضعیت آب و هوایی پایدار باشد و غیر قابل نفوذ حشرات هم باشد؛ بنابراین به پادری اجازه دادند که سر فرصت یک بنای سنگی و محکم بسازد. با این حال، بابا برای شروع دوران کار اعتکاف در آنجا عجله داشتند و بارها زمان ساختن این بنا را کوتاه کردند. زمانی که پیهای بنا آماده شدند (با سنگهایی که از ادارهی پست برجای مانده بود)، بابا گفتند که کابین باید ظرف یک هفته آماده شود. بنابراین پادری و دیگران شدیداً مشغول کار شدند و این کابین را با استفاده از چوب تیک(Teak wood) ساختند و با ورق-های آهنی اطراف آن را پوشاندند. در عصر روز 15 جولای 1935 بابا برای اعتکاف وارد این کابین شدند.
زمانی که بابا در اعتکاف بودند، یکی از مندلیهای زن به نام والو (Valu)، خوراک و چای بابا را که توسط مهرا تهیه شده بود برایشان میآوردند. نگاه کردن به درون مکانهایی که بابا در آن، کار اعتکاف انجام میدادند اکیداً ممنوع بود. بااین حال یک روز که والو سینی غذای بابا را در زمان مقرر آورد، در کابین بسته شده بود. با این فکر که باد در را برهم زده است، والو در را با فشار باز کرد و بابا را در آنجا دید که غرق در کار درونی خودشان بودند. وقتی که بابا به بالا نگاه کردند، نگاه قدرتمند ایشان والو را از خود بی خود کرد و چشمانش بسیار درد گرفت و به خون نشست و برای سه روز نابینا شده بود. این واقعه نمونهای از قدرت کار اعتکاف مهرباباست. از زمانی که ساخت این کابین به پایان رسید، هر زمان که بابا در روی تپه اقامت داشتند، اینجا اقامتگاه شخصی ایشان بود. در 31 دسامبر 1947، پس از جشن چهل و یکمین سال تولد مهرا، بابا آخرین شب را در مهرآباد در اینجا گذراندند.
این اتاق مکانی است که بدن مهربابا در 31 ژانویه 1969 قبل از قراردادن در آرامگاه در آنجا گذاشته شده بود. از یک برانکار انگلیسی جهت حمل بدن مهربابا استفاده شده بود که هنوز دراین اتاق میباشد.
طبقهی پایین این ساختمان در اصل، مخزن آب برای اردوگاه ارتش انگلیس بود. مهربابا در اینجا بهطور متناوب در دههی 1920 اقامت داشتند و در 1926، بخشی از "کتاب" The Bookرا در اتاق غربی مخزن، در حین اعتکاف نوشتند. در آن زمان مخزن در نداشت، بنابراین بابا که بسیار ورزیده و چابک بودند از جا پاهایی پله مانند که کنار ساختمان بود بالا میرفتند و از طریق یک نردبام که به یکی از اتاقکهای مخزن راه داشت پایین میرفتند. مهرا و سایر مندلیهای زن از محوطهی ادارهی پست بابا را تماشا میکردند که قبل از پایین رفتن به دورن اتاقک شرقی مخزن، از آن بالا برایشان دست تکان میدادند. در نیمهی ژوئن 1927، بابا برای دسترسی آسان به این اتاقها دستور دادند که درهایی درست شود. سپس اشرام مهر که در حال گسترش بود از اقامتگاه خانوادگی در ارنگئون به مهرآباد بالا منتقل شد. اشرام مهر، مانند مدرسهی حضرت باباجان، یک مدرسهی شبانه روزی رایگان بود که تأکید بیشتری بر زندگی روحانی داشت. پسران اشرام مهر در دو اتاق مخزن میخوابیدند. در طول روز از اتاق غربی به عنوان سالن اجتماعات هم استفاده میشد. در آن زمان اتاق جنوبی محل کار و اقامت بوصاحبBusaheb ، سرپرست اشرام مهر، بود.
در ژوئن1930 بابا و برخی از مندلیها در تمام اتاقهای این ساختمان به اعتکاف و روزه داری مشغول بودند. در نوامبر 1933، اتاق شرقی، منزلگاه مندلیهای نزدیک زن و شرقی ایشان شد. مهرا، مانی، خورشید، ناجا، سوناماسی و والو در محیطی کاملاً جدا از دیگران زندگی میکردند و یک زندگی همراه با اطاعت، پاکی و فقر را سپری میکردند. آنان هر روز برای انجام کارهای روزانه باید از دالان حصیری که به آشپزخانه راه داشت عبور میکردند. یک دالان حصیری دیگر هم وجود داشت که از اتاق غربی به در اصلی آشپزخانه راه داشت. این دو دالان حصیری محافظ، محوطهای را برای آن بانوان فراهم کرده بود که به راحتی حرکت و ورزش کنند. علاوه بر دستور اکید بابا مبنی بر اینکه هیچ مردی نباید مهرا را لمس کند، در طول این دوران مهرا حتی اجازه نداشت صدای مردی و یا حتی اسم مردی را بشنود. بنابراین در مواقعی که کارگر مرد میبایست در بالای تپه به کار مشغول باشد، گاهی مانی ساعتها سیتار مینواخت تا صدای آن مرد به گوش نرسد.
در 1938 طبقهی بالای مهر ریتریت (استراحتگاه مهر)، بیشتر برای اسکان دادن به مندلیهای زنِ غربی بابا که به اشرام ملحق میشدند ساخته شد. پندو و گروهش هفتهها سخت کار کردند تا ساختمان را تا زمان مهلت بابا در 25 اوت 1938 به پایان برسانند. بابا از تلاش آنان برای ساختن مهر ریتریت چنان خرسند بودند که از پندو، کاله ماما و نوروزجی تقدیر کردند و به گردن آنان حلقهی گل آویختند. پندو آن حلقهی گل را به نشانهی، تنها زمانی که توانسته بود بابا را خرسند سازد، برای سالهای زیاد نگه داشته بود. برج بالایی در آن زمان اضافه شد تا این ویژهگی خاص را بدهد که ساختمان از دور قابل دیدن باشد. اتاق بالای برج را برای کارهای اعتکاف بابا ساخته بودند ولی از آنجا که مکانی بسیار بادگیر بود، بابا فقط یک روز از آن استفاده کردند.
مریدان زن شرقی و غربی بابا درگروههای مختلف که توسط بابا ترتیب داده میشد در این ساختمان به سر میبردند. بعدها، در طول برنامهی گردهمایی ساهاواس 1954، طبقهی بالایی و اتاق غربی، مکان زندگی مریدان مرد غربی بابا بود. اتاق غربی اینک موزه است و اتاق جنوبی کتابخانه شده است. طبقهی بالا را اکنون سالن مطالعه (Study Hall) میخوانند.
اتاقکهای کوچکی که از چوبهای بامبو پشت سمادی برپا میشد، در آنها مهربابا اعتکاف میکردند و در آنجا با مستان کار میکردند. از جمله مستان، کریم بابا را میتوان نام برد.
مزار بیشتر مریدان زن نزدیک بابا در بالای تپه مستقر شده است. که ابتدا، با مرگ نانی (Nonny)در 1939 آغاز شد. ردیفی از قبرهای آنان دورتر و در قسمت غربی به وجود آمد و معمولاً حاوی خاکستر بدنهای سوزانده شدهی آنهاست. بارگاهی که از والدین بابا وجود دارد حاوی برخی از متعلقات شخصی آنان است؛ بدنهای آنان در برج سکوت(Tower Of Silence) در پونا به خاک سپرده شده است. آخرین بار که بابا از مهرآباد دیدار کردند، در 11 اوت 1962 برای دفن گلمای(Gulmai) ، مادر روحانی خودشان بود.
بابا زمانی که تراست (Trust) خود را تأسیس کردند، ترتیب قرار گرفتن قبرهای زنان مندلی را در دو سمت آرامگاهشان مشخص کردند. در 1971 سکو و دخمههای مراقبه در سمت شرق تخریب شد تا محوطه را برای این کار آماده کنند. به احترام مقام ویژهی مهرا به عنوان عزیزترین مرید بابا، سایر زنان برای اینکه اجازه دهند تنها بدن او باشد که مانند بابا دفن شده باشد، تصمیم گرفتند که بدنشان سوزانده شود.
در اینجا باقیماندهی اجساد و یا لوازم متعلق به متوفی را به خاک سپردهاند از جمله پدر و مادر مهربابا، مادر مهرا، تعدادی از مندلیهای زن نزدیک به مهربابا و در مجاورت آن، تعدادی از حیوانات خانگی بابا نیز به خاک سپرده شدهاند نام مندلی ها عبارتند از:
Mehera's mother, Nadine Tolstoy, Nonny Gayley, Mildred Kyle, Norina Matchabelli, Elizabeth Patterson, Adi's mother Gulmai, Naja Irani, Rano Gayley, Margaret Craske and Kitty Davy.
و نام حیوانات خانگی مهربابا عبارتند از:
Chum, Foundy, Kippy, Cracker, Warrior, and the peacock Moti
گِلوری شاه Gilori Shah) مولا بابا Maula Babaهم خوانده میشود( پیر آسمان ششم بود که در شهر احمدنگر زندگی میکرده و زمانی در آشپزخانهی ملکه ویکتوریا در انگلیس، یک آشپز بوده است. زمانی او تصمیم گرفت به هندوستان بازگردد، ملکه به او کیسهای پر از جواهرات بخشید. در مسیر بازگشت به هندوستان، او کیسه را در دل آبها پرتاب کرد. پس از مستقر شدن در احمدنگر، پیروانش او را "مولا بابا" نامیدند. گلمای و خانوادهاش نیز با این پیرِ عزلت نشین رابطهی دوستی برقرار کردند. درست بعد از اینکه کیخسرو زمینی حراج شده را در ارنگئون خریداری کرد، گلوری شاه از گلمای درخواست کرد که قطعه کوچکی از این زمین را به او بدهد تا آرامگاهش را در آنجا بسازد، ولی کیخسرو تردید داشت. گلمای نیز با شناختی که از جامعهی سنتی زرتشتی خود داشت، سعی کرد تا این پیر را منصرف کند. سپس شبی در اوایل سال 1923، گلمای خوابی دید که در آن، گلوری شاه مانند کودکی در دستان او قرار گرفته بود و از او تقاضا میکرد، "مادر تو هنوز مکانی برای استراحت به من ندادهای." فردا صبح گلوری شاه با تعدادی از مریدانش به ارنگئون آمد و نقطهای را که میخواست آرامگاهش در آنجا برپا شود، نشان کرد. مریدانش از او سئوال کردند که چرا وقتی برخی از مریدان مسلمان ثروتمندش مکانهای بسیار زیباتری را در نزدیکی شهر به او پیشنهاد دادهاند او این مکان خشک دورافتاده را انتخاب کرده است؟ او پاسخ داد، "شما مانند کودکان هستید. هیچ نمیدانید! به زودی، این مکان به یک باغ زیارتی تبدیل خواهد شد. فردی بزرگ به اینجا خواهد آمد و این مکان روزی متعلق به مردم دنیا خواهد بود. فقط آنوقت خواهید فهمید که چرا من در اینجا دفن شده-ام." (صفحه 482 کتاب لرد مهرLord Meher ، شرح زندگی مهربابا)
این تجربهها گلمای و کیخسرو را متقاعد کرد که آنان باید آنچه را که این پیر میخواهد به او بدهند. گلوری شاه به آنان گفت که به زودی مهربابا خواهد آمد و او میخواهد تا آرامگاهش تا آن زمان آماده باشد. مهربابا در آن زمان گلمای را به عنوان مادر روحانی خود میخواندند. در فوریه 1923 گلمای در جشن تولد بابا در منزل میم (Manzil-e-Meem) شرکت کرد. روز بعد، مراسم نامزدی پسر او در آن مکان، نهایی شد. مقرر شده بود تا رستم با فرنی (Freny)، خواهر مهرا (Mehera) ازدواج کند، مهرا بعدها نزدیکترین مرید بابا شد. بعدها، بابا به گلمای گفتند که در نظر دارند از بمبیی به مکانی ساکت که برای اشرام مناسبتر خواهد بود بروند. گلمای در مورد گلوری شاه و زمینشان در نزدیکی ارنگئون به بابا اطلاع داد و مصرانه از بابا درخواست کرد تا در آنجا اقامت کند. چند هفته قبل از عروسی رستم و فرنی در نهم می 1923، مهربابا همراه با برخی از مندلیهای نزدیک خود به احمدنگر آمد. آنان در استراحتگاه خانوادگی کیخسرو و گلمای که در آن زمان به مکان خسروKhushru Quarters) فعلا "خوش رو" تلفظ میشود (اقامت کردند. این مکان اینک "مهرنظر"(Meher Nazar) یا "محوطهی تراست"(Trust Compound) خوانده میشود. همراه با افزایش تعداد میهمانانی که برای عروسی رستم و فرنی آمده بودند، تنش و انتقاد هم پشت سر مهربابا زیاد شد. تا صبح روز 4 می، که بابا به قدر کافی تحمل کرده بودند، بدون مقدمه همراه با مندلیها که با شتاب او را دنبال میکردند از آنجا خارج شدند. بابا بدون اینکه توضیحی بدهند، از ایستگاه راهآهن که در انتهای شهر قرار دارد عبور کردند و به سمت جنوب راهی شدند. در آن زمان در اطراف این درخت نیم (Neem Tree) دیوارهای بنا شده بود. وقتی آنان به درخت نیم رسیدند، بابا روی این دیواره، رو به سمت شرق نشستند و مقبرهی آماده ولی خالی گلوری شاه را به آنان نشان داند.
این راه پیمایی طولانی، بدون صرف صبحانه و درآن صبح تابستان آنان را تشنه و گرسنه ساخته بود، پس بابا دو نفر از مندلیها را برای تهیه هرآنچه که مقدور بود به روستا فرستادند. یک نجار به نام گونرارام پاوار (Gunraram Pawar) به آنان نان ارزن و یک سطل برای کشیدن آب از چاه اصلی داد. این پیرمرد نخستین مرید بابا در ارنگئون و همچنین نخستین مرید مسیحی ایشان شد. بابا به او لقب "آجوبا" (Ajoba) داد که به معنی "پیرمرد محترم" است.
نخستین اقامت بابا در مهرآباد چند هفته به طول انجامید. در دسامبر 1923 ایشان به مهرآباد بازگشتند تا در ساختمان ادارهی پست، به مدت چهار هفته، یک اعتکاف پنهانی را انجام دهند. در ژانویه 1924 گلوری شاه بدنش را ترک گفت و آرامگاه او در ماه آوریل همان سال، وقتی که بابا و نزدیکانش به مهرآباد بازگشتند، تکمیل شد.
در طول اواسط دههی 1920، مهرا لباسهای بابا را روی سنگهای بزرگ و مسطح این خندق در شرق چاه اصلی می-شست. در طول همین دوران، بابا و مندلیها، شاگردان مدرسهی حضرت باباجان(Hazrat Babajan) را در حاشیهی مسطح سنگفرشها در جنوب این چاه حمام میکردند. در آن زمان، یک پمپ بزرگ دستی که هم اکنون در نزدیک سالن نهارخوری قبلی ( استراحتگاه زیارتی مهرMeher Pilgrim Center ) قرار دارد، بر روی تیرهای آهنی شکل، در طول دهانهی این چاه سوار شده بود. در تابستان 1981، پس از ماجرای سقوط دو خوک به درون چاه که توسط سگها دنبال میشدند، سه بخش فوقانی سنگی جان پناه چاه زیر نظر پادری ساخته شد. در روزهای نخستین مهرآباد، پس از اینکه در یک مراسم گلمای پاهای بابا را شست، بابا آبی که با آن پاهایشان شسته شده بود را به درون این چاه ریختند و بیان کردند، "آب این چاه برای همیشه پراساد Prasad)، هدیه تبرکی( من خواهد بود."
در آوریل 1924 بابا دستور دادند تا این اتاق در نزدیکی یکی از معدود درختانی که دور از جاده وجود داشت ساخته شود. با کمک همان نجار سالخورده و همکارانش در ارنگئون و یک بنا از احمدنگر و مردان مندلی به عنوان کارگر اینجا بنا شد. بابا نیز همراه دیگران کار میکردند تا مطمئن شوند که کار مطابق با نیازهایشان انجام میگیرد و این "جوپدی"(Jhopdi) ظرف ده روز ساخته شد. اینجا را همچنین "آگرا کوتی" (Agra-kuti)هم خواندهاند که به معنی "نخستین کلبه" است. چون نخستین ساختمان جدیدی بود که بابا در مهرآباد بنا فرمودند. در آن زمان "چوپدی" محل اقامت شخصی بابا بود که برای کار اعتکاف(seclusion work) و برنامههای دارشان (زیارت) نیز در طول سالهای 1920 تا1930 از آن استفاده میشد.
در مدت اعتکافهای اولیه، یکی از مردهای مندلی، به عنوان نگهبان (watchman) در بیرون و زیر پنجره مستقر میشد و بابا از طریق زدن به پنجره و دادن یادداشت با او ارتباط پیدا میکردند. در طول این اعتکافها، بابا همه کار را ( شامل استحمام و غذا خوردن) در درون همین چوپدی انجام میدادند. بابا در اینجا بسیار ساده زندگی میکردند و رختخوابشان را روی زمین انداخته و میخوابیدند و خودشان اتاق را جارو میکردند.
بزرگترین اهمیت این اتاق در این است که مهربابا سکوت طولانی خودشان را از اینجا آغاز کردند. بابا قبلاً در مدت اعتکافهای خود در چوپدی، دورههای کوتاه مدتِ سکوت داشتند. ولی در ماه ژوئن 1925، ایشان به پیروانشان اطلاع دادند برنامه ای دارند که تا یک سال، یا تا زمانی که کارشان به پایان برسد، سکوت اختیار کنند. یکی از آموزگارهای مدرسه ی حضرت باباجان(Hazrat Babajan School) ، به نام پاندوباPandoba) ) از این قصد بابا برای اختیار سکوت به مدت طولانی ناراحت شد و بنابراین از بابا پرسید: ولی استاد، چگونه به ما تعلیم خواهید داد؟ بابا پاسخ دادند"من برای تعلیم دادن نیامدهام، بلکه برای بیدار کردن آمدهام." ( لرد مهر) این گفتهی بسیار مهم بر سنگ آرامگاه بابا حک شده است.
در شامگاه روز نهم جولای 1925، بابا پس از اینکه برای تمام ساکنان مهرآباد که تعدادشان هم زیاد بود، دستوراتشان را با تمام جزییات دادند، به آنان یادآوری کردند که باید وظایفشان را با دقت کامل انجام دهند و آنگاه وارد این کلبه شدند و برای آخرین بار صحبت کردند. ولی سکوت بابا تا زمان ترک بدنشان در 31 ژانویه 1969، به مدت چهل و سه سال و نیم ادامه یافت. در صبح روز دهم جولای، بابا از چوپدی بیرون آمدند و پس از استحمام، طبق معمول، از طریق نوشتن با مندلیها پرسش و پاسخ داشتند. با گذشت زمان، مندلیها از اینکه بابا توانسته بودند سکوتش را حفظ کنند شگفت زده بودند، زیرا بابا، بیشتر اوقات با صدای زیبای خودشان آواز میخواندن و با آنان صحبت میکردند. بابا در آغاز، برای برقراری ارتباط از مداد و کاغذ یا یک تختهی سیاه و گچ استفاده میکردند. بابا در دوم ژانویه 1927 نوشتن را به جز در مورد امضایشان رها کردند و استفاده از یک صفحهی الفبای انگلیسی را شروع کردند. ایشان در هفتم اکتبر 1954 این صفحه را نیز رها کرده و برای برقراری ارتباط به استفاده از سیستم منحصر به فرد خودشان که حرکتها و اشارههای دست بود شروع کردند. مهربابا در سیزدهم جولای 1925، تنها سه روز پس از شروع سکوتشان، شروع کردند به نوشتن کتابی که به نام "کتاب" در چوپدی ("The Book" in the Jhopdi) مشهور شد.
پس از اینکه ساختمان چوپدی در 1924 به پایان رسید، بابا مندلیها را مأمور کاشتن گل یاسمن و سایر درختچهها و بوتهها در اطراف آن کردند. یک باغ میوه در جنوب کاشته شد و تمام محوطه با سیم خاردار و پایههای چوب تیک محصور شد تا از ورود چارپایان جلوگیری شود. باوجودی که دروازهی اصلی، این نیست، اما همان در مکان دقیق دروازهی اصلی قرار گرفته است.
این ساختمان در اصل در سال 1936 در راهوری (Rahuri)، حدود چهل کیلومتری شمال مهرآباد، جایی که بابا درمانگاه رایگان و اولین اشرام خود را برای اشخاص دیوانه(mad persons) و چند تن از مستها (masts) داشتند، ساخته شد. در آنجا، این ساختمان برای ماهها اقامتگاه شخصی بابا بوده است. ولی به سبب مشکلاتی که با صاحب زمین پیدا شد، بابا در ماه می 1937 این اشرام را به مهرآباد منتقل کردند. درمانگاه رایگان درجایی برپا شد که اینک مندلی هال قرار دارد و اشرام دیوانگان در غرب مکانی که اینک مرکز زیارتی مهر )ام. پی. سی(M.P.C قرار دارد، مستقر شد. بابا از دکتر غنی(Dr.Ghani) خواستند تا با استفاده از بیشترین مصالح اصلی، این کابین را از هم باز کند و باردیگر در این مکان، آن را بازسازی نمایند. بابا در اواخر دههی1930 و دههی1940 از این کابین برای کارهای اعتکاف و مصاحبهها استفاده کردند. لاکان شاه، علی شاه و محمد مست نیز در زمانهای مختلف در اینجا اقامت داشتند.
چند هفته پس از آنکه بابا سکوتشان را در چوپدی آغاز کردند، آجوبا را راهنمایی کردند تا بر اساس مشخصات ایشان، این اتاقک چوبی (Table-house) را در نزدیکی ادارهی پست بسازد. اتاقک داخل به عرض پنج و نیم فوت و به طول هفت و نیم فوت است و ارتفاعش کمی بیش از سه فوت است. بابا در یازدهم اکتبر سال 1925 تا مدتی در این اتاقک چوبی که در نزدیکی شرق درخت نیم، در بیرون دروازهی چوپدی و کنار جاده قرار داده شده بود میخوابیدند. بابا همچنین معمولاً در طول روز، به نوشتن کتاب در درون اتاقک چوبی ادامه میدادند. از هفدهم نوامبر، بخش سایبانی ایوان اتاقک چوبی نیز جایگاه بابا و محلی برای دیدار با مردم شد. ولی برای حفظ آرامش و سکوت برای کار نوشتن خودشان در آن زمان، بابا دستور داده بودند که هیچ کس نباید از ساعت 8 صبح تا 12 ظهر به آن درخت نیم نزدیک شود.
از آنجا که مندلیها بیش از بیست سال در مهرآباد شرایط سخت را تحمل کرده بودند، بابا در 1947 به ساختن این ساختمان رضایت دادند. در 23 جولای 1948 از مراسم افتتاحیه فیلم برداری شد. این ساختمان جدید یک سالن دیدار بزرگ و بخش اقامتگاه با آشپزخانه و توالتها برای مردان مندلی داشت. دیدارهای مهربابا با مندلیهای مرد قبل از شروع زندگی جدید در اینجا انجام میشد. از این سالن مندلی هال همچنین برای ملاقات در برنامههای ساهاواس در دههی 1950 استفاده میشد. محمد مست (Mohammad Mast)، قبل از آنکه به اتاقی دیگر در این ساختمان منتقل شود، سالها در این سالن زندگی میکرد.عکسهای مهربابا و والدینش بر اساس دستور بابا روی دیوار بالای صندلی بابا در این سالن قرار گرفت. در سال 1970، پادری تصاویر دیگری را که در گرداگرد سالن به چشم میخورد، در اینجا قرار داد. ساعت دیواری چوبی و آن صندلی هم از دوران بابا بجای مانده است. در حال حاضر قالیهایی که در زمان بابا استفاده می شد، به صورت لوله شده درخرپاهای سقف انبار شده است. روزی، آنها به نمایش گذاشته خواهند شد.
در 1925، درفصل بارانهای فصلی باران نیامده بود. در دهم نوامبر، بابا در پاسخ به درخواست روستاییان برای نجات دادن آنان از یک قحطی شدید، دستور دادند که آتش دونی (Dhuni) برپا شود. چندتن از مندلیها چالهای را در شمال اتاقک چوبی (Table House) حفر کردند و برخی دیگر چوب برای آتش جمع آوری و مواد را تهیه کردند. آتش پس از غروب افروخته شد. پس از شنیدن چند موسیقی عبادتی، بابا از روستاییان خواستند که با سرعت برگردند، ولی تا زمانی که آنان به خانه رسیدند از باران سیل آسا خیس شده بودند. باران سنگین برای پانزده ساعت بارش داشت و تمام چاهها پر شدند. یک سال بعد، در سالروز این رویداد، باردیگر آتش دونی در ساعت هفت بعد از ظهر برپا شد. این بار بارش برای دو روز و نیم ادامه داشت و سبب سیلی عظیم شد. این بار روستاییان دوباره نزد بابا آمدند و از او درخواست کردند تا باران را متوقف کند.
بابا در 12 دسامبر 1941 در بالای تپه و در آرامگاه خودشان به اعتکاف نشسته بودند. از تپه پایین آمدند ولی همچنان در اعتکاف باقی بودند. بابا خواستند تا پوشش دونی کنار زده شود. غیر از گوستادجی (Gustadji) که آتش را روشن کرد، تنها پادری، پندو(Pendu) و پلیدر (Pleader) اجازهی حضور داشتند. بابا اشاره کردند که، این بار آتش دونی نه برای طلب باران بلکه به عنوان بخشی از کار درونی ایشان برپا شده است،. دقیقاً یک ماه بعد، بابا به پنج نفر از مندلیها اجازهی حضور دادند. بابا از پاپا جساوالا Papa Jessawala)، پدر ایرج( خواستند که به احترام اُپاسنی ماهاراج (Upasni Maharaj)، که به تازگی بدنش را ترک کرده بود، آتش را روشن کند. از آن روز به بعد، بابا دستور دادند در مهرآباد دوازدهم هر ماه آتش دونی روشن شود. این سکوی فعلی که در اطراف حفرهی آتش است در 1948 ساخته شد. بابا در 26 سپتامبر 1954، در طول سه هفتهی باورنکردنی(The Three Incredible Weeks) ، خودشان آتش دونی را روشن کردند. مهربابا برای آخرین بار در دوازدهم نوامبر1955، در طول برنامهی ساهاواسSahavas) در محضر خدا بودن(، در مراسم دونی شرکت کردند. در آن زمان بابا از همگان خواستند تا سعی کنند یک خواسته یا مشکلی از خودشان را در آتش دونی بیندازند. از همان زمان تاکنون، از این اندرز پیروی شده است.
پشت این چپرها، که به درخواست مهرا کاشته شدند، مزار بیشتر مردان حلقهی نزدیک به مهربابا (مندلیهای مرد) و دو تن از محبوبترین مستهای او قرار دارند. خود بابا نشان میدادند که چه شخصی باید در اینجا دفن شود و به هرکدام از مردان حق انتخاب سوزانده و یا دفن شدن را میدادند.
در این جا بقایای اجساد و متعلقات مندلی های مرد بابا و تعدادی از مستان به خاک سپرده شده اند که عبارتند از:
Ali Shah, Adi K. Irani, Dr. Nilu, Vishnu, Gustadji, Pleader, Baidul, Dr. Donkin, Sarosh, Nariman, Kaikobad, Chhagan Master, Harry Kenmore, Padri, Feramji Workingboxwalla, Pendu, Adi Jr., and Meherjee Karkaria.
این مکان که ساختمانهای اولیهی حمام در آنجا بودند، حمامهای اردوگاه نظامی بریتانیا بود. ساختمان حمام از دو اتاق بزرگ تشکیل شده بود و مکانی بود که مندلیهای زن در زمان اولین اقامت خود در مهرآباد در سال 1924 و بار دیگر در دوران مهر اشرام Meher Ashram)) در سال 1927تا 1928 در آنجا ساکن بودند. در انتهای غربی، یک محوطهی کوچک خصوصی توسط حصیرهای بافته شدهی تاتا درست شده بود و یک محوطهی باز بزرگ در انتهای شرقی قرار داشت که شامل توالتها و وسایل آشپزخانه بود که زنها در آنجا آشپزی میکردند. وقتی در اول آوریل سال 1928 حضرت باباجان برای دیدار بابا به مهرآباد آمدند، زنهای مندلی از داخل شبکههای حصیری به آن دیدار در سکوت، که نزدیک خط آهن برگزار شد، نگاه میکردند. این ساختمان پس از سال 1928 تخریب شد.
این کابین در سال 1944 تا 1945، در اصل برای کیقباد دستور در نزدیکی مکان حمامهای سابق ساخته شد. در طول ژانویه 1946، بابا در اینجا روزه گرفته و در اعتکاف بودند. ولی پس از گذشت بیست روز از چهل روز، به سبب صداهای مختل کنندهی جاده، تصمیم گرفتند تا این دوران را در مهرآزاد به پایان برسانند. بعدها، بابا از کابین مصاحبه به عنوان مکانی برای استراحت و مصاحبت با مردم در برنامههای گردهمایی ساهاواس در دههی 1950 استفاده کردند. از این مکان، همچنین در دههی 1970 برای اقامت سه تن از زائرین استفاده میشد و پس از آن به عنوان اقامتگاه کارکنان از آن استفاده شده است.
این ساختمان در سال 1916 ساخته شد و از آن به عنوان سالن غذا خوری افسران در اردوگاه نظامی بریتانیا استفاده میشد. درطول نخستین اقامت بابا در مهرآباد در ماه می 1923، بابا مندلیها را واداشتند تا در حینی که در ادارهی پست اقامت داشتند، این ساختمان را دوباره سروسامان بدهند. در طول اقامت کوتاه تابستانی در سال 1924، آن اسب سپید که مهرا به بابا هدیه داده بود به اینجا آورده شد. بابا نام "صوفی" را به آن اسب دادند و آن را در ایوان شمال شرقی این ساختمان نگاه داشتند. در طول سالهای زیادی از این ساختمان برای مقاصد مختلف استفاده میشده، ولی بیشتر به عنوان مکان اقامت مندلیها و چند تن از مستها بوده است. در طول نخستین اقامت بلند مدت در مهرآباد، در 21 مارس 1925 بابا "بیمارستان و درمانگاه خیریهی مهر" (Meher Charitable Hospital and Dispensary) را در این مکان افتتاح کردند. این خیریه برای 19 ماه فعالیت داشت. در طول این مدت بیش از 7000 بیمار سرپایی و 500 بیمار بستری شده در این مکان تحت مداوا قرار گرفتند. بخشی از ایوان شمال شرقی برای اتاقهای عمل محصور شده بود که عملهای آب مروارید چشم در آنجا انجام میگرفت. در زمینهای سمت شرق یک پناهگاه جذامیان تأسیس شده بود. در ابتدای سال 1927، از این ساختمان به عنوان کلاسهای درس برای دبیرستان حضرت باباجان استفاده میشد. در طول سال 1920، بابا در ضلع جنوب غربی، ساعات زیادی را صرف آرد کردن غلات میکردند. همچنین دیدارها و برنامه های موسیقی در داخل و اطراف این ساختمان برگزار میشد. بازیهایی مانند تنیس و والیبال در زمین شرقی آن بازی میشد. بابا از پادری، پندو، آدی بزرگ(Adi Senior) و ویشنو به عنوان "چهار ستون مهرآباد" یاد میکردند (The Four Pillars Of Meherabad) تمثیلی برای چهار پایهی چوبی که سقف لرزان و سستِ عمارت قدیمی را برپا داشته بودند.
بابا در می سال 1934، زمانی که در اتاق جنوب شرقی اقامت داشتند، نکات اعجاب انگیزی در کیهان شناسی (Cosmolog) دیکته کردند که به "متن الهی"(DivineTheme) شناخته شد.
از زمانی که بابا بدنشان را ترک کردند، این ساختمان بیشتر به عنوان اقامتگاه زائرین یا دارام شالا(Dharmashala) مورد استفاده بوده است. در سال 1982 نیمهی جنوبی ساختمان برای ایجاد فضای بیشتر برای اقامتگاه زائران تخریب و سپس بازسازی شد.
این نقطه، در مدت یکی از پرماجراترین هفتههای زندگی مهربابا و نزدیکان او، جشن گرفته شد. در دسامبر 1944 بابا تصمیم گرفتند که برای نخستین بار تولد مهرا را در حضور عموم جشن بگیرند. یکی از نزدیکان مسن، دایی مادر بابا، به نام ماساجی (Masaji) برای آماده کردن مقدمات جشن مشغول کار بود که در اتاق خودش در ساختمان قدیمی، در نوزدهم دسامبر دچار ایست قلبی شده و فوت میکند. بابا و نزدیکانش بدن ماساجی را درون یک تابوت قرار دادند که در این مکان دفن شد.
در 21 دسامبر ارنواز و نریمان داداچانجی (Arnavaz And Nariman Dadachanji) در احمدنگر ازدواج کردند. عموی آنان، فرامرز داداچانجی، یکی دیگر از مندلیهای قدیم بابا، چهار ماه قبل در کشمیر از دنیا رفته بود. در روز بیست و سوم بابا تمامی مدعوین جشن ازدواج و تمام پیروان محلی خودشان را در این نقطه از مهرآباد فراخواندند. بابا رختخواب چانجی را که لوله شده بود در یک چالهی کم عمق که در نزدیکی قبر ماساجی بود قرار دادند. سپس آدی بزرگ پیامی را که بابا به این مناسبت دیکته کرده بودند خواند، پیشکش کردن یک برج یادمانMemorial Tower در آینده برای یادآوری فوت مریدان مرشد. همانطور که آدی نام هریک از رفتگان را میخواند، بابا یک گل سرخ به درون حفرۀ پایه میانداختند. صبح روز بعد، گولو (Gulu)، همسر برادر بابا، آدی کوچک، پس از به دنیا آوردن پسرش دارا Dara، از دنیا رفت. ولی در روز بعد، 25 دسامبر، تولد مهرا طبق نقشه، با سورو سات فراوان جشن گرفته شد.
در سپتامبر 1954 سایبانی از چادر و محل اقامت موقت در این مکان برای دیدار بابا با مردان برپا شد که در آن بابا بیانیه-ی نهاییFinal Declaration خویش را اعلام کردند.
در اوایل سال 1925، برای اسکان ملاقات کنندگان بابا، یک ساختمان موقت که دارام شالا خوانده میشد در شمال چاه اصلی (مکان موتورخانه کنونی) ساخته شد. در سپتامبر 1925 یک ساختمان دیگر در سمت جنوب چاه اصلی ایجاد شد. برای ادای احترام به اپاسنی ماهاراج یکی از مرشدان بابا، ، نام این ساختمان را اپاسنی سرای Upasni Serai مهمانپذیر اپاسنی گذاشتند. در این اقامتگاه و مهمانپذیر، زائران فقیر با اقامت، خوراک و پوشاک رایگان پذیرایی میشدند. حتی گاهی بابا با کمک مندلیها زائران را استحمام میکردند. روزانه سی و پنج نفر میتوانستند از امکانات سرای اپاسنی استفاده کنند. این ساختمانها نیز تا نوامبر 1926 تخریب شدند.
از همان روزهای نخست اقامت در مهرآباد، کودکان محل، جذب بابا شدند. او کودکان را تشویق میکرد تا هرروز، معمولاً در سایه درخت نیم که در راه ادارهی پست در کنار جاده بود، به دیدار او بیایند. بابا با آنان راه میرفت و با آنان آواز میخواند و خوراکیهای خوب به آنان میداد. پس از اینکه بابا برای نخستین اقامت طولانی به مهرآباد بازگشت، تعداد کودکانی که هر روز می-آمدند رو به افزایش گذاشت. در پاسخ به نیاز این کودکان که عموماً فقیر بودند، بابا در 25 مارچ 1925 یک مدرسهی شبانه روزی رایگان دراینجا افتتاح کردند. نام این مدرسه را به احترام نخستین مرشدشان ، حضرت باباجان نام نهادند. تمام کودکان از هر طبقه، کیش و مذهب در این مدرسه راه داشتند که این خود یک فکر بسیارمتفاوت، مترقی و بنیادین در آن زمان بود. در ابتدا، مدرسه از حصیرهای بافته شدهی ساده تشکیل شده بود، ولی ظرف چند ماه یک ساختمان بزرگتر با ورقههای موجدار فولادی ساخته شد. سال بعد این مدرسهی پسرانه باردیگر گسترش یافت و بیش از 200 شاگرد در آن ثبت نام کردند. مدرسهی کوچکتر دخترانهی حضرت باباجان، در مکان ادارهی پست و در چند مکان در ارنگئون در زمانهای مختلف کلاسهای مختلف برگزار میکرد. شهریه، خوراک و پوشاک در این مدرسهها رایگان بود و تأکید آن بر تحصیلات، تغذیه، نظافت، انضباط و ورزش بود. این ساختمان نیز تا نوامبر 1926، در پایان نخستین اقامت طولانی بابا در مهرآباد، جمع آوری شد. ظرف چند ماه، دبیرستان حضرت باباجان در ساختمان قدیم که بیمارستان آنجا بود، دوباره افتتاح شد.
اینجا محل یک ساختمان سنگی بوده که به عنوان ادارهی پست در اردوگاه نظامی، توسط انگلیسیها ساخته شده بود. از همان ابتدا، هرگاه بابا و مندلیها در مهرآباد بودند (می 1923 تا پایان 1924) در این ساختمان زندگی میکردند. سپس نخستین زنان مندلی تا آخر سال 1926 در اینجا سکونت داشتند. این ساختمان که طول و عرض آن 30 در 18 فوت بود، سه پنجره در دیوار جنوبی داشت و یک در ورودی در دیوار شمالی. از ایوان بزرگ شرقی و جنوبی برای گردهماییها و گاهی برای کلاس مدارس پسرانه و دخترانه استفاده میشد. در آن زمان، یک محوطهی بزرگ از حصیر بافته شده در ضلع شمالی ایجاد شده بود که حریم خصوصی را تآمین میکرد. این محوطه شامل یک آشپزخانه بود که زنان، خوراک آن محله (Colony) را در آنجا میپختند و همچنین توالتها هم در آن محوطه قرار داشت.
از ادارهی پست درطول دومین اقامت طولانی در مهرآباد، برای اقامت گروههای خانوادگی استفاده میشد و بعدها مهربابا یکی از مریدانش را به نام پلیدر به روزه داشتن و عزلت نشینی برای ماهها در آنجا واداشتند. ادارهی پست برای مهرا مکانی ویژه و با اهمیت بود. در اینجا، در نوزدهم ماه می 1923، او برای نخستین بار در برابر بابا سجده کرد و بابا به خانواده مهرا گفتند که او را به ازدواج کردن وادار نکنند. در همین جا بود که بابا، نقش مهرا را به عنوان محبوب خود، برای او آشکار کرد.
در این مکان بود که باباجان و مهربابا با یکدیگر در سکوت دیدار کردند. وقتی که در اول آوریل 1928 حضرت باباجان به مهرآباد آمدند، در این راه که نزدیک ادارهی پست است ایستادند و بابا از بالای تپه به پایین آمدند و در غرب ریلهای خط آهن ایستادند. در 1933، دولت انگلیس دستور داد تا ادارهی پست تخریب شود. ولی در همان زمان، طبق نقشهی بابا برای بازگردان اشرام زنان از شهر ناسیک (Nasik)به مهرآباد، برخی از ساختمانهای جدید بر روی تپه در حال احداث بود؛ بنابراین، بخشی از ساختمان ادارهی پست تخریب شد و از مصالح آن برای ساخت پایههای یک آشپزخانه، یک مخزن آب و بعدها کابین بابا بر روی تپه استفاده شد. در 1938 مابقی ساختمان ادارهی پست تخریب شد و سنگهای آن برای بازسازی اساسی اشرام بالای تپه مورد استفاده قرار گرفت، به ویژه برای پی کنی ساختمانها، که مهمترین استفاده در بازسازی آرامگاه بابا بود.
این ساختمان با استفاده از سنگهای ادارهی پست پایه ریزی شد و در 1933 در نزدیکی سالن غذاخوری مهر اشرام ساخته شد. از اتاق بزرگ برای سالیان زیاد به عنوان آشپزخانه اصلی برای اشرام مهر استفاده میشد. قبل از اینکه کابین بابا در 1935 ساخته شود، بابا در اتاقک غربی این آشپزخانه استراحت میکردند. از 1935 به بعد، آن اتاق مورد استفاده استحمام زنهای مندلی بود. در زمان ساخت در سال 1938 اتاقهای استحمام بابا و مهرا در انتهای شرقی اضافه شدند. از آن زمان، خوراک بابا که توسط مهرا تهیه میشد، در اتاقک شرقی آشپزخانه برایشان فرستاده میشد.
منساری (Mansari) از سال 1950 تا زمان فوتش در 1997 از این سه اتاق اصلی به عنوان منزلگاه و انبار خود استفاده میکرد. در اوایل دههی 1970 اتاق نگهبان در ضلع غربی ساختمان و نانوایی باکری پزی(Bakri kitchen) در مجاورت موری بابا(Baba's mori) به این مجموعه اضافه شد.
از 1925، خانوادههای مختلف نیز بخشی از مجتمع مهرآباد شدند. در طول اقامتهای طولانی مدت در دههی 1920، ناحیهی جنوب ادارهی پست مکانی بود که در آن چند ساختمان برای اسکان خانوادهها در نظر گرفته شده بود که ساختار آن همان روش ساده و موقت رایج در آن زمان بود. ولی آنچه که از آن به نام اقامتگاه خانوادهها (Family Quarters) یاد میشود، چند ساختمان در روستای ارنگئون بود که اینک مرکز بهداشت مهر(Meher Health Centre) خوانده میشود. این سختمانها که دیوارهای گلی داشتند در مقاطع مختلف زمانی برای مدارس دخترانه و پسرانهی حضرت باباجان و برای شروع مهر اشرام مورد استفاده قرار میگرفتند. ولی بیشتر اوقات از آنها به عنوان اقامتگاه خانوادههای تعدادی از مندلیها در طول سال استفاده میشد. بخش عمدهی اقامتگاه خانوادهها در دههی 1970 تخریب شد تا که مرکز بهداشت مهر و اقامتگاه جدید برای کارکنان آن ساخته شود.
مکان خاص به معنی "خانهی برگزیدگان"، نامی بود که بابا به اقامتگاه مردان مندلی در طول نخستین اقامت طولانی در مهرآباد داده بودند. این ساختمان با دیوارهای حصیری وسقفی از فولاد موجدار در چهارم سپتامبر 1925 به پایان رسید. این ساختمان مربع شکل بود و 30 فوت ارتفاع داشت و رختخوابها دراطراف آن به خط شده بودند و یک در ورودی در وسط دیوار جلو قرار داشت و در وسط دیوار پشت مکان نشستن بابا بود.
بابا در شب قبل از شروع سکوتشان (نهم جولای 1925) پس از اینکه دستورهای نهایی خود را به مندلیها دادند، برای استراحت وارد چوپدی شدند. در این دستورهای نهایی و مفصل، بابا به مردها یادآوری کردند که همیشه در شب با خود چراغ دستی همراه داشته باشند، زیرا او از آنان در برابر همه چیز محافظت خواهد کرد جز نیش مارها! چند دقیقه پس از اینکه بابا وارد چوپدی شدند، پادری برای قضای حاجت رفت و با یک مارکبرا برخورد کرد. او فریاد زد، "مار!" و سایر مردها با چوب برای کشتن مار آمدند. بابا از چوپدی بیرون آمدند تا ببینند این سروصدا برای چیست و از اینکه پادری از دستور بابا اطاعت کرده و چراغ همراه داشته خشنود شدند، پادری چوبی به بابا داد و بابا با آن سر کبرا را له کردند. بابا سپس به اداره پست که زنان در آن زندگی میکردند رفتند. بابا به آنان گفتند آنان خوش اقبال بودند که این ماجرای مار اتفاق افتاد، زیرا به آنان فرصتی داد تا یک بار دیگر صدای بابا را بشنوند. آنان نمیدانست، ولی بابا میدانست، که آنان دیگر سخن گفتن بابا را نخواهند شنید. این ساختمان در نوامبر 1926 جمع آوری شد و چند ماه بعد، در طول دومین اقامت طولانی در مهرآباد، یک مکان دیگر در شمال چاه اصلی ساخته شد.
یک کلینک روستایی مجانی است که اولین بار در سال 1974 گشوده گردید.
یک مرکز ارزیابی پروژههای زراعتی در بهبود بخشیدن زمینهای خشک کشاورزی میباشد.
بیمارستان مهر این بیمارستان که با امکانات خوبی تأسیس گردیده است دارای کلینیک پزشکی مسافرتی نیز میباشد
مهرآزاد در حال حاضر محل خصوصی اقامت تنها مندلی زن باقیماندهی نزدیک به مهربابا و جمعی از مقیمهای مهرآزاد میباشد. روزهای یکشنبه، سه شنبه و پنج شنبه از ساعت 10:30 صبح تا 12:30 بعد از ظهر برای بازدیدکنندگان باز است
در واقع خانهی یلاقی مهربابا بود. جایی که مهربابا پس از سال 1956 شبها در آنجا استراحت میکردند. اکنون پس از گذشت سالها مبله گردیده است. در اتاق مهربابا، تخت خواب مهربابا، صندلی مهربابا، موهای مهربابا و ... هنوز موجود میباشد.
مهربابا با مندلیهای مرد در این اتاق ملاقات میکردند. این اتاق در اصل یک گاراژ و اصطبل بود. سپس سقف، کف و پنجرهها به آن اضافه شد. در این اتاق صندلی مهربابا، تعدادی از عکسهای مهربابا و نقاشیهای مهربابا موجود میباشد
اتوبوس آبی مهربابا و مندلیهای زن او را در هند در پایان دهههای 1930 تا دهه 1940 حمل میکرد.
در سال 1949 بدنهی اتوبوس روی یک پایه فلزی قرار داده شد و بابا از آن همانند یک کابین کوچک استفاده کردند. داخل این کابین تخت مهربابا هست. بابا در آن یک اعتکاف داشتند که چهل روز به طول انجامید و اعتکاف بزرگ نام گرفت (از 26 تا 31 ژانویه یعنی روزی که بدن خود را رها کردند).
این کاروان، کاروان چوبی آبی نامیده شد و برای یک زمان کوتاه به عنوان محل خواب خانمها در زندگی جدید استفاده میشد. امروزه آن را به صورت ثابت در مهرآزاد برای بازدید زائرین قرار دادهاند.
این تپه قبلاً تپه تمپی پایین نامیده میشد. درآن زمان آنجا کابینی قرار گرفته بود که بابا در آن اعتکاف مینمودند و کار جهانی خود را انجام میدادند. امروز تنها نشان پی آن باقیمانده و خود کابین به دستور مهربابا جمع گردید. بالای تپه به مرکز مهربابا تعلق دارد ولی زمین شیب دار تپه به املاک عمومی تعلق دارد. مسیر تا بالای تپه توسط دکتر دانکین روشن گردیده بود و مهربابا گاهی شخصاً گروههایی را به بالای تپه میبردند.
این باغچه که در اطراف مهرآزاد است به احترام مراقبتهای عاشقانه مهرا، گلهای زیبایی کاشته شد که رشد نمود و فضای آن جا را زیبا نمودند. در آن زمان کمبود ذخیرهی آب وجود داشت و این کار بسیار دشوار بود. بابا هر روز از اطاقش به سمت سالن مندلیها میرفت و برمیگشت. در نتیجه از این باغچه میگذشت. بعدها از این مکان برای تعداد زیادی فیلم، فیلم برداری گردید.